این شعر سروده حضرت حافظ هست.بخونید حتما خوشتون میاد.
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست //// مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا //// وز قد بلند او بالای صنوبر پست
آخر به چه گویم هست از خودخبرم چون نیست//// وز بهر چه گویم نیست با او نظرم چون هست
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخواست ////وافغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست
گر غالیه خوشبو شد در گیسوی او پیچید//// ور وسمه کمانکش سد در ابروی او پیوست
بازآ که باز آید عمر شده حافظ //// هرچند که ناید باز تیری که بشد از شست
خیلی قشنگ بود .
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی #
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی#
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو#
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی#
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت#
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی#
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل#
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی#
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست#
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی#
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست#
ره روی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی#
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست#
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی#
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم#
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی#
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق#
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی#
سلام من هم شما رو لینک کردم
موفق باشید
فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم....
..........................................
ممنون.زیبا بود.شعرای حافظ جدا بی نظیرن...بیخود نبوده که گوته اینقدر عاشق لسان الغیب بوده...
.........................................
موفق باشی
ممنونم عزیزم.شمام همین طور