فراز

بچه های IT پیام نور کرمانشاه

فراز

بچه های IT پیام نور کرمانشاه

.......

یاد دارم در غروبی سرد سرد 

 می گذشت از کوچه ما رهگذر 

داد می زد کهنه قالی می خرم 

دسته دوم جنس عالی می خرم 

کاسه و ظرف سفالی می خرم 

گر نداری؛ کوزه خالی می خرم. 

اشک در چشمان بابا حلقه بست 

عاقبت اهی کشید بغضش شکست 

اول ماه است و نان در سفره نیست 

ای خدا شکرت؛ولی این زندگیست

بوی نان تازه هوشش برده بود 

اتفاقا مادرم هم روزه بود 

خواهرم بی روسری بیرون دوید  

گفت اقا:سفره خالی می خرید....

نظرات 2 + ارسال نظر
یکی یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 15:22

جالب بود.
واقعا جزء حقایق تلخ روزگاره.........

پرهوده پنج‌شنبه 5 آذر 1388 ساعت 17:08

از اقای علی محمد محمدی به خاطر شعر زیبای انتظارشون تشکر میکنیم.این شعر جمعه همین هفته درج میشه .متشکر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد